اینجا یلدا از جنسی دیگر است!

شبی که برای فقرا درازترین شب است و برای شکم سیران کوتاهترین شب است!
پاییـز در حال گذر است و زمـسـتـانـی دگر در راه اســـــــت ...
اینجا هوا بس ناجوانمردانه سرد است آنجا را نمی دانم!
اینجا روزهایش تاریکه! آنجا را نمی دانم!
اینجا دلی هایی تنگ است،آنجا را نمی دانم!
اینجا بعضی از هفت آسمون حتی یه ستاره هم ندارن! ولی در قبالش بعضیا دو تاشو دارن و دارن میرن به استقبال سومیش!
اینجا اشکهای همدلی از روی مکر است و فریب آنجا را نمی دانم!
اینجا دروغ گوشنواز را به جان می خرند و صداقت تلخ را لگدمال می کنند آنجا را نمی دانم!
اینجا نه خبری از سرخی انار،لبخند پسته و نه شیرینی هندونه ست آنجا را نمی دانم!
اینجا یلدا از جنسی دیگر است آنجا را نمی دانم!
اینجا برای فقرا همه شبها "یلدا" ست! آنجا را نمی دانم!
اینجا اگر خودت باشی بازنده ای آنجا را نمی دانم!
اینجا بین بود و نمود آدمها خیلی فاصله ست آنجا را نمی دانم!
اینجا شهر غریبی است...
اینجا مردمانش چنان که می نماین نیستن! آنجا را نمی دانم!
اینجا هوایش آلودس! آخر خیانت بدجور هوایش را آلوده کرده!
اینجا قورباغه ها ابو عطا می خونن! آنجا را نمی دانم!
اینجا مترسک های مزرعه ها هم با خود هفت تیر دارند! آنجا را نمی دانم!
به قول شهرزاد:
این جا شهر من است ...
شهری پر از فریب ...
من دیگر نه از بودن های پر از نبودن می هراسم و نه از نبودن های پر از ادعای بودن گله ای دارم ...
آری امشب شب يلداست!
یلدا شب بلند، شب بی ستارگی مبارک
































